بیانات رهبری پیرامون گفتمان وحدت حوزه و دانشگاه

مقام معظم رهبری : مسأله‌ى وحدت حوزه و دانشگاه به اعتقاد من یکى از اساسى‌ترین و پیچیده‌ترین و عمیق‌ترین مسائل انقلاب است. 


بخش‌هایی از بیانات معظم‌له به مناسبت ۲۷ آذر، روز وحدت حوزه و دانشگاه به این شرح است: وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی: وحدت در اهداف کلى، وحدت در کامل ساختن این ملت و این کشور و حرکت با یکدیگر و عبور در دو خط موازى، بدون اصطکاک با هم؛ یعنى هر دو، کار خودشان را بکنند؛ اما براى یک هدف و آن هدف، ساختن و کامل کردن ملت و کشور ایران است. این‌طور باید حرکت کرد. 
وحدت حوزه و دانشگاه، یعنى وحدت در هدف. هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه‌ى اسلامى پیشرفته‌ى مستقل، جامعه‌ى امام، جامعه‌ى پیشاهنگ، جامعه‌ى الگو، ملت شاهد – ملتى که مردم دنیا با نگاه به او جرأت پیدا کنند، تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پیاده کنند – حرکت نمایند. 
وحدت حوزه و دانشگاه عبارت از این است که ما این دو کانون علمى، این دو مرکز تعلیم و تعلم را از لحاظ اخلاق حاکم بر آنها، از لحاظ سیستم و سازماندهى حاکم بر آنها، و از لحاظ برخى از محتواها به هم نزدیک کنیم. 
امروز هیچ کس انتظار یک دانشگاه خلق الساعه‌ى صد در صد اسلامى را ندارد، اما همه انتظار دارند که جهت حرکت، به سوى ایجاد یک دانشگاه صد در صد اسلامى باشد. این منظور حاصل نخواهد آمد مگر با وحدت عمیق و عملى حوزه و دانشگاه و روحانى و دانشجو و این یک ضرورت و نیاز انقلابى است. 
یکى از عزیزترین دستاوردهاى انقلاب اسلامى این بود که دو بخش عظیم فرهنگى که سالها تلاش شده بود از هم دور باشند [ – حوزه و دانشگاه – ]… با هم متّحد شدند. 
در کشور ما، هزار سال علم و دین در کنار یکدیگر بودند. علما و پزشکان ومنجمان و ریاضیدانهاى بزرگ تاریخ ما – آن کسانى که امروز نامشان و اکتشافاتشان هنوز در دنیا مطرح است – جزو علماى باللّه و صاحبان دین و متفکران دینى بودند. ابن سینایى که هنوز کتاب طب او در دنیا به عنوان یک کتاب زنده‏ى علمى مطرح است و در شؤون مختلف به عنوان یک چهره‏ى برجسته‏ى تاریخ بشر، در همه‏ى صحنه‏هاى علمى دنیا در این هزار سال مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و بعضى کارها در تاریخچه‏ى علم به نام او ثبت شده، یک عالم دینى هم بوده است. محمّدبن زکریاى رازى و ابوریحان‏بیرونى و دیگر علما و دانشمندان و متفکران و مکتشفان و مخترعان دنیاى اسلام نیز همین‏طور بوده‏اند. این، وضع کشور ما و دنیاى اسلام بود.
تا وقتى‏که دین حاکم بود و صحنه‏ى زندگى مردم، از دین و نفوذ معنوى آن بکلى‏خالى نشده بود، وضع این‏گونه بود. از وقتى که اروپاییها و غربیها و سیاستمداران صهیونیست و متفکرانى که براى نابودى دنیاى اسلام نقشه مى‏کشیدند، دانش را همراه با سیاست وارد کشور ما کردند، علم را از دین جدا نمودند و نتیجتا رشته‏ى دین، یک رشته‏ى خالى از علم شد و رشته‏ى علم، یک رشته‏ى خالى از دین گشت. 
در حوزه‏هاى علمى، دروس علم با پیشرفتهاى جدید راه داده نشد. دنبال این باید گشت که چرا در دهه‏هاى این قرن و قرن گذشته، فراگرفتن دانشهاى غیردینى -همین علوم رایج که قبل از آن در حوزه‏ها تعلیم و تعلم مى‏شد – در حوزه‏ها نیامد و چرا علما که خود متفکران و ورّاث و صاحبان همین علوم در دوره‏هاى گذشته بودند، آنها را طرد کردند؟ دو مؤثر و عامل وجود داشت و هر دو مربوط مى‏شد به این که غربیها متصدى و صاحب علم و دانش طبیعى در محیط عالَم شده بودند. این دو مؤثر، یکى این بود که علماى دین، علمى را که به وسیله‏ى دشمنان دین و کفار مى‏خواست ترویج بشود، با چشم بدبینى نگاه و طرد مى‏کردند. عامل دوم این بود که همان دشمنان و همان کفار، حاضر نبودند علم را که در اختیار آنها بود، به داخل حوزه‏هاى علمیه – که مرکز دین بود – راه و نفوذ بدهند. هر دو از یکدیگر گریزان و با یکدیگر دشمن بودند و علت اصلى هم این بود که در همه جاى عالم و از جمله در کشورهاى اسلامى، علم در دست سیاستهاى ضد دین یک ابزار بود. 

قرن نوزدهم، قرن طرد دین از صحنه‏ ى زندگى‏

قرن نوزدهم که اوج تحقیقات علمى در عالم غرب مى‏باشد، عبارت از قرن جدایى از دین و طرد دین از صحنه‏ى زندگى است. این تفکر، در کشور ما هم اثر گذاشت و پایه‏ى اصلى دانشگاه ما بر مبناى غیر دینى گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزه‏هاى علمیه روگردانیدند. این پدیده‏ى مرارتبار، هم در حوزه‏ى علمیه و هم در دانشگاهها سوء اثر گذاشت. در حوزه‏هاى علمیه سوء اثر گذاشت؛ زیرا علماى دین را صرفا به مسایل ذهنى دینى – ولاغیر – محدود و محصور کرد و آنها را از تحولات دنیاى خارج بى خبر نگهداشت. پیشرفتهاى علم از نظر آنها پوشیده ماند و روح تحول‏گرایى و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احکام دینى – که همواره در تحولات عظیم جهانى، چنین تحولى در استنباط دین و فقه اسلام وجود داشته است و فقه براى رفع نیاز جامعه، مستند به قرآن و سنت است – در حوزه‏ها از بین رفت. حوزه‏ها از واقعیت زندگى و حوادث دنیاى خارج و تحولات عظیمى که به وقوع مى‏پیوست، بى‏خبر ماندند و به یک سلسله مسایل فقهى و غالبا فرعى محدود شدند. مسایل اصلى فقه – مثل جهاد و تشکیل حکومت و اقتصاد جوامع اسلامى و خلاصه فقه حکومتى – منزوى و متروک و «نسیا منسیّا» شد و به مسایل فرعى و فرع الفرع و غالبا دور از حوادث و مسایل مهم زندگى، توجه بیشترى گردید. این، ضربه‏یى بود که به حوزه‏هاى علمیه وارد آمد و دست سیاستها هم از این استفاده کرد و با تبلیغات و روشهاى شیطنت‏آمیز، هر چه توانستند حوزه‏ها را از تحولات زندگى دورتر کردند. 

دانشگاه ما در دست کسانى بود که از دین بهره‏ اى نداشتند

و اما دانشگاه – که خشت اولش از حوزه‏ى علمیه و دین جدا نهاده شده بود – در مشت کسانى افتاد که نه از دین و نه از اخلاق اسلامى و نه از اخلاق سیاسى و نه از احساس وجدان یک شهروند نسبت به کشور و ملتشان بهره‏یى نداشتند. در طول هفتاد سال اخیر، به جز عده‏ى معدودى از قبیل امیرکبیر و بعدها هم چند نفرى که بسیار معدود بودند، بیشتر کسانى که زمام امور تحصیلات عالیه در این کشور به‏دست آنها بوده است و مسایل آموزش عالى به اراده و تدبیر آنها ارتباط پیدا مى‏کرده، بقیه کسانى بوده‏اند که منافع ملت ایران در مقابل منافع بیگانگان، براى آنها از هیچ رجحانى برخوردار نبود و بیشتر به فکر چیزهاى دیگرى بودند تا آینده‏ى این ملت و این کشور! 
این تصادفى نیست که ملت ایران، با آن سابقه‏ى تاریخى علمى و با این استعداد درخشانى که دارد (همه‏ى کسانى که روى مسایل ملتها کار کرده‏اند و ما اطلاع داریم، درباره‏ى ملت ایران گفته‏اند که این ملت، داراى استعدادى بالاتر از متوسط استعدادهاى بشرى است) و با آن فرهنگ غنى عمیق اسلامى و با داشتن دانشمندان بسیار بزرگ در طول قرنهاى متوالى و با وجود شوق و علاقه‏ى طبیعى به آموختن و دانستن، در این دویست سال یا صد و پنجاه سالى که دنیا چهار نعل به سمت معلومات و دانش و قله‏هاى علم حرکت کرده، ایران و ملت ایران، جزو گروهها و ملتهاى عقب‏افتاده قرار گرفته است. 
اگر این ملت را به حال خود هم وا مى‏گذاشتند، در علوم جلو مى‏افتاد و در بیشتر دانشهایى که در ابتدا از قلب و درون خودِ جوامع جوشیده و سر کشیده و شکفته است، پیشرفت مى‏کرد و پابه‏پاى دنیا پیش مى‏رفت و این قدر عقب نمى‏ماند. 

قرون وسطى‏، دوران تاریکى اروپاییان و درخشش اسلام‏

بعد از آن که راه معلومات و علوم روز غربى در ایران باز شد، دستهاى خیانتکار و غافل، کارى کردند که این ملت عقب بماند و پیشرفت نکند. سالها و بلکه قرنهاى متمادى، ملت ما در اوج قله‏ى علم بود و در هیچ جاى دنیا در آن دوران، این قدر علوم درخشش نداشت. شما شنیده‏اید که قرون وسطى‏، قرون تاریکى و ظلمات است. امروز هم اروپاییها وقتى مى‏خواهند مردمى را تخطئه کنند، مى‏گویند اینها قرون وسطایى هستند! قرون وسطى‏، یعنى قرنهاى جهالت و ظلمات ملتهاى اروپایى. درست همزمان با این قرون، قرون درخشش دانش در ایران و کشورهاى اسلامى است. ابن‏سینا و ابوریحان بیرونى و محمّدبن زکریاى رازى و عمرخیام – منجم و ریاضیدان بزرگ – و بزرگترین ادبا و بزرگترین علماى ما در علوم طبیعى و بزرگترین ریاضیدانها و منجمان و پزشکهاى ما که امروز آثار علمى آنها در دنیا مطرح است، همزمان با قرون وسطى‏ زندگى مى‏کرده‏اند. بله، قرون وسطى‏، قرون ظلمات و تاریکى براى اروپاییهاست و قرون درخشش دانش براى ما مسلمانها مى‏باشد. اروپاییها، این حقیقت را کتمان مى‏کنند و مورخان غربى، آن را به زبان نمى‏آورند و ما هم عادت و باور کرده‏ایم! 

جدایى دین از علم، علت عمده ‏ى تنزل ما

ملتى با این سابقه‏ى درخشان تاریخى، در دوران ستم فراگیر حکومت پادشاهى در این کشور – و بدتر از همه در این دویست یا صد و پنجاه سال اخیر، یعنى اواخر قاجاریه و همه‏ى دوران پهلوى – از لحاظ پیشرفت علمى، در این حد از تنزل قرار گرفت. این، کارى است که انجام دادند و علت عمده‏ى این مسأله، جدایى دین از علم در کشور ما بود. علما و دانشمندان و محققان علوم طبیعى در کشور ما، از دین جدا ماندند و در نتیجه به درد مردم و کشور و ملتشان نخوردند. خوبترها و بهترینهایشان رفتند و براى بیگانگان مفید واقع شدند. عده‏یى هم در همین‏جا بودند و براى بیگانه‏ها کار کردند. روشنفکرانى که در همین دانشگاهها درس خواندند، همانها بودند که در طول حکومت پهلوى، اداره‏ى این کشور را به خائنانه‏ترین وجهى برعهده داشتند و به این ملت خیانت کردند. اینها، متخرجان همین دانشگاهها بودند و خدا رحم کرد که انقلاب اسلامى پدید آمد. آن نسلى که بتدریج از روشنفکران متأخر این جامعه فارغ‏التحصیل شده بودند و به سمت کارهاى سیاسى مى‏رفتند، به قدرى نسل‏بى‏ریشه و بى‏اعتقاد و بى‏پیوندى بودند که خدا مى‏داند اگر آنها بر سر کار مى‏آمدند، با این ملت و این کشور چه مى‏کردند. هست و نیست و بود و نبود این ملت را مى‏سوزاندند و از بین مى‏بردند! خدا را شکر که آنها مهلت پیدا نکردند و انقلاب اسلامى آمد و آن سلسله و طومار را درهم درید.

وحدت حوزه و دانشگاه، یعنى حرکت پابه‏پاى علم و دین

در نظام اسلامى، علم و دین پابه‏پا باید حرکت کند. وحدت حوزه و دانشگاه، یعنى این. وحدت حوزه و دانشگاه، معنایش این نیست که حتما بایستى تخصصهاى حوزه‏یى در دانشگاه و تخصصهاى دانشگاهى در حوزه دنبال بشود. نه، لزومى ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبین باشند و به هم کمک بکنند و با یکدیگر همکارى نمایند، دو شعبه از یک مؤسسه‏ى علم و دین هستند. مؤسسه‏ى علم و دین، یک مؤسسه است و علم و دین باهمند. این مؤسسه، دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزه‏هاى علمیه و شعبه‏ى دیگر، دانشگاهها هستند؛ اما باید با هم مرتبط و خوشبین باشند، با هم کار کنند، از هم جدا نشوند و از یکدیگر استفاده کنند. علومى را که امروز حوزه‏هاى علمیه مى‏خواهند فرا بگیرند، دانشگاهیها به آنها تعلیم بدهند. دین و معرفت دینى را هم که دانشگاهیها احتیاج دارند، علماى حوزه به آنها تعلیم بدهند. سرّ حضور نمایندگان روحانى در دانشگاهها، همین است. چه قدر خوب است که این ارتباطها، برنامه‏ریزى و سازماندهى بشود. این، یکى از بهترین و طبیعیترین وحدتهاست. 
مى‏دانید که در دوران اختناق و در آن هنگامى که دستگاه جبار براى جدا کردن روحانیون از تحصیلکرده‏ها، از تمام وسایل استفاده مى‏کرد، یک عده روحانىِ آگاه و عالم و عاقل و مصلحت بین و مصلحت شناس داشتیم که ارتباطشان را با دانشگاهها مستحکم کردند. بهترین جلسات سخنرانیهاى علمایى مثل مرحوم آیهاللّه مطهرى و امثال ایشان، در دانشگاهها بود و مرحوم دکتر مفتح (رضوان‏اللّه‏علیه) یکى از پُرکارترین و فعالترین این‏گونه روحانیون بود.
طلّاب و دانشجویان قدر یکدیگر را بدانند، با یکدیگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بیگانگى نکنند، احساس خویشاوندى و برادرى را حفظ کنند و روحانیون در دانشگاهها عملا – قبل از قولا – کوشش کنند که نمونه‏هاى کامل عالم دین و طلبه‏ى علوم دینى را به طلاب و دانشجویان و دانشگاهیان ارایه بدهند و نشان دهند که هردو نسبت به یکدیگر، با حساسیت مثبت و با علاقه همکارى مى‏کنند. این، همکارى و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته براى این کار، باید برنامه‏ریزى و سازماندهى بشود.
باید همکارى حوزه و دانشگاه را قدر بدانیم و ارج بگذاریم و آن را روزبه‏روز تقویت کنیم. این آرزو و تقاضاى من از همه کسانى است که در حوزه‏ها و دانشگاهها صاحب نفوذ و صاحب تأثیر و صاحب یک فکر و نظر هستند و حضورى دارند. 
این دو قلمرو علم و روحانیت، باید نخست از هر آن چه با فرهنگ اصیل جامعه‌ى اسلامى ما بیگانه است، تطهیر و پاک شوند و نخستین گام در راه وحدت را از این‌جا بردارند. 
امتیازات حوزه و دانشگاه باید تبادل شود: اخلاص، صفا، ایثار، معنویت، زهد، احترام به سنت‌هاى اصیل و ارزشمند، از یک سو و توجه به واقعیات، دید باز و گسترده، وسعت بینش، نوگرایى مفید، نگرش سازنده و پویا و استفاده از روشهاى جدید و کارساز از سوى دیگر، مى‌تواند و باید که مکمل هم شوند. 
این ترکیب (وحدت حوزه و دانشگاه)، ترکیبى است که اگر به درستى زوایاى معناى رمزى آن شناخته شود، هم براى کشور و آینده بسیار بابرکت است و هم براى دشمن و نیروهاى مهاجم مزاحم کینه‌ورز خارجى و ایادى داخلى آنها بسیار تلخ و گزنده و شکننده است. وحدت حوزه و دانشگاه یعنى روآوردن این دو به یکدیگر. 
طی قرنهای گذشته استعمارگران برای بیگانه کردن نسل های رو به رشد کشورهای اسلامی از اسلام و خاموش کردن مساله ی ایمان و وجدان دینی در بین آحاد مردم اقدامات متعددی را انجام دادند. آنان در طراحی نقش‌های فتوحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود به مانع عمده ای برخوردکردند و آن اعتقادات اسلامی ملت ها بود. زیرا اسلام مصداق کامل دینی بود که حقیقتاً با حمله و یورش همه جانبه و تجاوزکارانه ی دولتهای استعماری به مناطق مختلف دنیا بویژه مناطق اسلامی مبارزه می کرد. استعمارگران درشبه قاره هند، کشورهای عربی و ایران و هرجا که احساس و وجدان دینی در مردم بیداربود این حقیقت را تجربه کردند. لذا برای تثبیت و پیشبرد نقشه های خود درجهت ازبین بردن وجدان دینی و ایمان اسلامی در مردم برنامه ریزی کردند. جاذبه ی قهری علم وپیشرفتهای علمی که اروپا به آن دست یافته بود موجب شد تا جوانانی که برای تحصیل علم به اروپا و آمریکا رفتند هدف تبلیغات ضد اسلامی قرارگیرند. اولین پرورش یافته های غرب غالباً کسانی بودند که بخاطر ضعف نفس و فقدان تبلیغات مؤثر دینی نسبت به دین احساس بیگانگی و عناد می کردند. لذا دانشگاهها که مرکز پرورش انسانهای دانشمند براساس پیشرفتهای علمی روز بود بنیان آن بر بی اعتقادی و معارضه ی با دین گذاشته شد و در دانشگاهها نه تنها دین را ضعیف کردند بلکه به معارضه ی با آن پرداختند.
امام با آگاهی کامل نسبت به واقعیتهای تاریخی، راه حل مشکلات، بقاء استقلال و شعار نه شرقی و نه غربی در کشور را، در آمیخته شدن روشنفکران و تحصیلکردگان جدید، با دین و ایمان مذهبی و نیز آشناشدن روحانیون با پیشرفتهای علمی جهان و تجربه ی روشهای جدید ،می دانستند. شهید مفتح از جمله افرادی بود که توطئه استعمار در جدا نگاه داشتن دو قشر دانشگاهی و روحانی، از هم را با تمام وجود احساس کرده بود. وی در را تحقق بخشیدن به آرمان های بنیانگذار انقلاب اسلامی، ایجاد وحدت میان این دو قشر مهم جامعه را وجهه همت خود قرار داد. سخنرانی‌های ایشان در مسجد دانشگاه در ترغیب نسل روشنفکر و تحصیل کرده به اسلام اثر بسزایی داشت. به مناسبت مجاهدت ایشان در راه تحقق وحدت میان حوزه و دانشگاه، روز شهادت آیت الله مفتح روز وحدت حوزه و دانشگاه نامیده شد.