عوامل انحراف خواص حاضر در صحنه کربلا

خواص، در هر جامعه‏ای به لحاظ تبعیت و عدم تبعیت از حق، به خواص حق و خواص باطل تقسیم می‏شوند. خواص حق نیز دو دسته ‏اند: دسته‏ای که به هنگام انتخاب بین دین و دنیا (در شرایط حساس جامعه)، جانب دین را گرفته و از دنیا و متاع آن چشم می ‏پوشند و گروهی که جانب دنیا را ترجیح داده و دین را به دنیا می‏فروشند؛ یعنی در عین اینکه حق را شناخته و در مواقعی از آن طرفداری هم کرده ‏اند، اما در مواقع لازم و حساس، انتخاب برتر را از میان این دو مقوله، دنیا و متاع آن قرار داده‏ اند.

آنچه مهم است بررسی عوامل انحراف خواص از موضع حق به باطل است که در این نوشتار به برخی از علل انحراف خواص در صحنه کربلا اشاره می‏شود:
1. دور شدن از معنویت
یکی از علل انحراف خواص در حادثه عاشورا، بریدگی از معنویت بود که منشأ آن را باید پس از رحلت پیامبر(ص) دانست؛ چرا که هدف اصلی رسالت انبیا نزدیک کردن بندگان به خدا و ایجاد معنویت در بین آنان بوده است. پیامبر اسلام(ص) نیز انقلاب جهانی خود را بر اساس معنویت بنا نهاد و رسالت خویش را با دعوت به معنویات و فراخواندن بندگان به سوی خدای بی‏ همتا آغاز کرد و با تکیه بر همین عنصر اساسی به درهم کوبیدن آثار شرک و گمراهی پرداخت و مردم را از بی‏راهه بت‏ پرستی به صراط مستقیم خداپرستی هدایت فرمود. بر همین اساس، آغاز رسالت او با نزول سوره ‏های آخرین قرآن، که عمدتا پیرامون مبدأ و معاد بوده‏اند، شکل گرفت. در سایه همین برنامه انسان‏سازی بود که تربیت یافتگان پیغمبر(ص)، جلوه‏ های بارز معنویت و ارتباط با خدا بودند، بدان‏ گونه که خود را فرمانبردار حقیقی اوامر الهی می‏ دانستند و در انجام دستورات دینی به مسابقه می‏ پرداختند.

چه شد که پس از پیامبر(ص) این معنویت به افول گرایید و دوباره جامعه مسلمانان بستری برای احیای امور غیر ارزشی گردید و سال‏های سال، جامعه اسلامی را در سیطره خود قرار داد؟ حقیقت آن است که علت اصلی این عقب‏گرد نامیمون را در افول معنویت در ضمیر مردم باید جست‏وجو کرد، بخصوص خواص که جلودار عوامند. وقتی خواص با روی آوری به دنیا، اسیر دست بسته مظاهر آن شوند و اسلام را در ظاهر یک سری احکام خلاصه کنند، روح معنویت که در توجه به خدا پیدا می‏شود، خود به خود از بین می‏رود و آنجاست که ماجرای سقیفه به راحتی و بدون هیچ دغدغه‏ای شکل می‏بندد و سفره خواران این ولیده نامبارک تا سال‏ها از نشستن بر سر این سفره و تناول از آن خسته نمی‏شوند تا آنجا که اهل‏بیت پیامبر(ص) به مسلخ شهادت بروند.
نقطه اوج زوال معنویت، در زمان یزید بود؛ چرا که وی آشکارا به مبارزه با دین خدا برخاست، حاکمیت وسیع اسلام را تصرف کرد.البته نباید فراموش کرد که افول معنویت، خود معلول یک سری علل و عواملی بود که پس از رحلت پیامبر(ص) در خواص و بزرگان جامعه اسلامی و به تبع آن، در پیروان آن‏ها به وجود آمد. اموری مانند دنیاگرایی و روی آوری به مظاهر دنیا، غفلت از یاد خدا و سخنان پیامبر(ص) و مهم‏تر از همه، تحریف مسئله خلافت از جایگاه اصلی خود، منشأ رخت بربستن معنویت و در نتیجه، پیدایش حوادث تلخی گردید که به عنوان لکه ‏های سیاهی در تاریخ روشن اسلام، ابدی شدند

2. عدم بصیرت
چنان که گذشت، یکی از ویژگی‏های خواص مثبت، بصیرت است. بصیرت یعنی روشن‏بینی، و به معنای قوه قلبی است که به نور قدس روشن باشد و با آن قوه، شخص حقایق و بواطن اشیاء را ببیند، همان‏طور که نفس به وسیله چشم صور و ظاهر اشیا را می‏بیند. از این روی، عدم بصیرت، همان عدم ملکه روشن‏بینی است. عدم بصیرت بدترین و خطرناک‏ترین کوری است؛ چرا که کوری چشم دل است. حضرت علی(ع) فرمودند:
«ذهاب البصر خیر من عمی البصیره»؛ نداشتن چشم از کوردلی و نداشتن بصیرت بهتر است.
و در روایتی از حضرت علی(ع) وارد شده است که: «فقدُ البصر اهون من فقد البصیره»؛نابینایی آسان‏تر از کوردلی است.
یکی از عوامل انحراف خواص در صحنه کربلا، عدم بصیرت بود؛ یعنی آنچه باعث شد تا سیدالشهدا(ع) به شهادت برسد و اهل ‏بیت او با آن وضع به اسارت بروند، و سایر ظلم‏ها و جنایاتی که به وقوع پیوست، ناشی از بی ‏بصیرتی خواصی بود که در زمان امام حسین(ع) و در صحنه کربلا حاضر بودند و نتوانستند حق را از باطل تمیز دهند.

از جمله کسانی که می‏توان او را جزء خواص منفی حاضر در صحنه کربلا به حساب آورد، قره بن قیس حنظلی است. وی علی‏رغم شهرتش به حسن رأی، چون از فیض بصیرت محروم بود، نتوانست خود را از عمر سعد کنار کشیده و به حق بپیوندد؛ آنجا که از طرف عمر سعد مأمور شده بود از امام(ع) بپرسد که برای چه به اینجا آمده است. حبیب بن مظاهر گفت: او مردی موسوم به حسن رأی است و من گمان نمی‏کردم که او داخل لشکر عمر سعد شود. در هر صورت، پس از ابلاغ پیام عمر سعد و اخذ جواب از امام (ع)، حبیب بن مظاهر به او رو کرد و گفت: وای بر تو ای قره! از این امامِ بحق روی می‏گردانی و به سوی ظالمان می‏روی؟ بیا و یاری کن این امام را که به برکت پدران او هدایت یافته ‏ای. آن شقاوتمند گفت: پیام ابن سعد را ببرم و بعد از آن با خود فکر می‏کنم تا ببینم چه صلاح است.  و آخرالامر هم برنگشت و البته از این افراد در میان کوفیان کم نبودند.

3. تعصبات قبیله ‏ای
تعصب از حیث لغت، جانب‏داری کردن است؛ یعنی حمایت از کسی که متعصب نسبت به او علاقه و ارادتی دارد. از این‏رو، هر تعصبی مردود نیست؛ چرا که تعصب اگر عقلایی و بر حق باشد، امری معقول و پسندیده است، اما اگر وجهه عقلایی نداشته باشد و به واسطه آن باطل بر حق ترجیح داده شود، امری ناپسند و مورد مذمّت عقل و شرع است. تعصبات قبیله‏ای جاهلی نیز از این قسم است. امام زین‏العابدین(ع) در زمینه این نوع تعصبات می‏فرماید: «عصبیتی که صاحبش به واسطه آن گنه‏کار می‏شود آن است که کسی بدان قوم خود را از نیکان قوم دیگر بهتر بداند، ولی دوست داشتن قوم خود عصبیت نیست، بلکه اگر کسی قوم خود را بر ستم کمک کند، آن از جمله عصبیت است.»

«پس از پیامبر اکرم(ص) با احیای ارزش‏های جاهلی، دوباره تعصب‏های نژادی و قبیله‏ای جان گرفت و ارزش‏های الهی قربانی ارزش‏های جاهلی شد. در سقیفه مسائل نژادی و ناسیونالیستی حرف اول را زد. در شورای شش نفری عمر، مسئله نژاد تعیین‏کننده بود. در حکومت عثمان بستگان پدری او حرف اول را می‏زدند و راز لغزش برخی از کارگزاران امام علی(ع) نیز همین بود.»

در قضیه عاشورا نیز تعصبات جاهلانه قبیله‏ای در میان خواص و سران لشکر کوفه بسیار مشهود است. در کوفه کم نبودند سران و بزرگان قبایلی که طرفدار معاویه و یزید بودند و به واسطه همین تعصب جاهلانه قومی، بسیاری از این قبایل به آن‏ها اقتدا کردند.

گواه روشن بر اینکه تعصب‏گرایی جاهلانه، عاملی مهم در انحراف خواص و پیروی از آن‏ها در صحنه کربلا بوده است، آن است که روز نهم محرم وقتی شمر ملعون دید که عمر سعد مهیای قتال است، قصد کرد که حضرت عباس(ع) و برادرانش را از راه قومی‏گری تحریک کرده و به لشکر عمر سعد ملحق کند، از این‏رو، با صدای بلند گفت: «کجایند فرزندان خواهر من عبدالله و جعفر و عثمان و عباس»؛ چرا که مادر این چهار برادر ام‏البنین، از قبیله بنی‏کلاب بود که شمر ملعون نیز از این قبیله بود.48 شمر می‏خواست بگوید: شما از قبیله ما هستید، بدین روی باید به ما ملحق شوید و از همین جهت هم در امانید، که با پاسخ کوبنده حضرت عباس روبه رو شد؛ که بریده باد دست‏های تو و لعنت باد بر امانی که تو برای ما آوردی..