یک روایت معتبر درباره انفجار دفتر نخست وزیری
“یک روایت معتبر درباره انفجار دفتر نخست وزیری” در قالب ۷۵ صفحه مصور و قطع رقعی با شمارگان هزار نسخه امسال همزمان با هفته دولت از سوی موسسه انتشارات آستان قدس رضوی (به نشر) منتشر شد.
نویسنده این کتاب که از پژوهشگران تاریخ معاصر ایران است تاکنون ۲۰ کتاب درباره حوادث سیاسی کشور مربوط به پیش و پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی منتشر کرده است.
*** زاهدی درباره آخرین اثرش به خبرنگار ایرنا گفت: کتاب “یک روایت معتبر درباره انفجار دفتر نخست وزیری” نتیجه چندین سال تلاش و کار پژوهشی با بهره گیری از اسناد معتبر درباره حادثه انفجار دفتر نخست وزیری است که آن را به نحوی بازسازی کرده است.
وی افزود: “یک روایت معتبر درباره انفجار دفتر نخست وزیری” در واقع روایتگر وقایع هشتم شهریور ماه ۱۳۶۰ و نشست شورای عالی امنیت ملی در ساختمان دفتر نخست وزیری است که منجر به شهادت محمدعلی رجایی رئیس جمهوری و حجت الاسلام محمدجواد باهنر نخست وزیر وقت دولت جمهوری اسلامی ایران شد. در این کتاب نه تنها به طور گام به گام اتفاقات پیش، حین و پس از حادثه انفجار دفتر نخست وزیری بررسی و تشریح بلکه فضای سیاسی آن زمان و چگونگی شکل گیری این حادثه نیز مرور شده است.
این پژوهشگر تاریخ معاصر ایران ادامه داد: در این کتاب طی بررسی اسناد و روایتهای گوناگون از اشخاص مختلف، چگونگی به شهادت رسیدن مسئولان نظام به همراه ناگفته هایی از این انفجار تشریح می شود. در انتهای کتاب نیز بخشهایی از زندگینامه شهیدان رجایی و باهنر درج شده است.
وی گفت: اطلاعات معتبری که از انفجار دفتر نخست وزیری در این کتاب درج شده، از آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، روزنامه های اطلاعات، کیهان و جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۰ گردآوری شده اند.
“موسسه به نشر” که کتاب “یک روایت معتبر درباره انفجار دفتر نخست وزیری” را منتشر و روانه بازار کتاب کرده است پیش از این کتابهای پژوهشی تاریخ انقلاب اسلامی نظیر “یک روایت معتبر درباره شهید محلاتی، یک روایت معتبر درباره مدرسه رفاه، یک روایت معتبر درباره چهار سرود انقلابی، یک روایت معتبر درباره انقلاب سفید، یک روایت معتبر درباره حماسه ششم بهمن مردم آمل، یک روایت معتبر درباره حسینیه ارشاد، یک روایت معتبر درباره کمیته مشترک ضدخرابکاری، یک روایت معتبر درباره همه پرسی جمهوری اسلامی، یک روایت معتبر درباره دولت بختیار، یک روایت معتبر درباره شریف امامی و دولت آشتی ملی، یک روایت معتبر درباره حزب توده، یک روایت معتبر درباره روابط ایران و مبارزان فلسطینی و نیز یک روایت معتبر درباره ماموریت هایزر در ایران” را منتشر شده و در دسترس علاقه مندان قرار داده است.
کتاب «یک روایت معتبر درباره انفجار دفتر نخست وزیری» به کوشش سعید زاهدی سعی کرده است با سفر به جراید و مصاحبههای سال ۶۰ و با قلمی ساده به بازخوانی روایت مستند شهادت شهیدان رجایی و باهنر بپردازد؛ کتابی که سعی کرده مهمترین روایات این فاجعه را به استناد «اسناد متفاوت، نقل قولهای متعدد، مصاحبه و گفتوگو با اشخاص مرتبط با این حادثه و اطلاعات معتبری از انفجار دفتر نخست وزیری که از آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و روزنامههای اطلاعات، کیهان و جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۰ و پس از آن جمعآوری شده است» بازخوانی کند.
این کتاب سه مرحله قبل، حین و پس از انفجار را در قالب هفت فصل به روایت اسناد و روایتهای گوناگون بررسی میکند و در خلال آن برخی از ابهامات، حاشیهها، مواضع سیاسی داخلی و خارجی و ناگفتههای این فاجعه را روایت میکند. توجه به موضوعات «سناریوی شهید سازی از مسعود کشمیری، نقش نفوذیها در پیشبرد سناریوهای پس از انفجار، گمانه زنیها و اتهامات پس از حادثه، اعتماد و علاقه شهید رجایی به مسعود کشمیری، تلاش کشمیری برای انفجار بیت حضرت امام خمینی» برخی از بخشهای جذاب این کتاب خلاصه و خاص است.
در بخشی از کتاب روایتی عجیب از همسر شهید باهنر نقل شده است: «آن روز همه با منافقین دست به یکی کرده بودند. آتش نشانی بار اول آمد و شلنگها را باز کرد و گفت آب نداریم. بار دوم آمد و گفت شلنگها سوراخ است. بار سوم که همه ساختمان سوخت و خراب شد، آمد و آبپاشی کرد»
روز نهم شهریور روزنامه اطلاعات شهدای حادثه را اعلام میکند: «شهید رجایی، شهید باهنر، شهید کشمیری و پیرزنی که از کنار ساختمان عبور میکرده و زیر آوار مانده است».
سیداحمد خمینی فرزند امام درباره اعتمادی که شهید رجایی و باهنر به مسعود کشمیری داشتهاند، میگوید: «آن زمانی که حزب جمهوری اسلامی منفجر شده بود، آن شخص که با منافقین کار میکرد؛ یعنی کشمیری، بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد. در جلسه معارفه رئیس جمهور، نخست وزیر و کابینه و رئیس مجلس و برخی از شخصیتهای دیگر با امام، در سه راه بیت حضرت امام آمدند گفتند آقای کشمیری با یک ساک هست که در آن ساک وسایل و چیزهایی است که بناست یادداشت کند؛ ما قرار گذاشته بودیم هیچ کس را در هرمقامی که باید، اجازه ندهیم با وسیلهای که دستش هست بیاید…
آمدند گفتند که آقای رجایی میگوید آقای کشمیری دبیر شوراست، اگر به ایشان اعتماد نکنیم، پس به چه کسی اعتماد کنیم؟
من گفتم نه، ما اجازه نمیدهیم. آمدند و دوباره گفتند که آقای باهنر و رجایی پیغام میدهند به ما و بالا نمیآیند و میگویند کشمیری باید باشد و ساکش را بیاورد.
کشمیری به نشانه اعتراض همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخست وزیری جلوی مرحوم رجایی و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفتند»